مژده مواجی – آلمان
زنگ زد که میخواهد پیشم بیاید و نیاز به مشاوره و تکمیل مدارکش دارد. زیاد پیش میآید که مراجعان بعد از اتمام دورۀ مشاوره با ما دوباره تماس بگیرند و هنوز نیاز به کمک داشته باشند.
چند ماهی از کوچینگ شغلیای که با او داشتم، گذشته بود. در آن مدت آرزویش این بود که پدر و مادرش را که در سوریه زندگی میکردند، دوباره ببیند. مدت کوتاهی بعد از کوچینگ در تماس تلفنیای که داشتیم، خبر مرگ پدرش را داد. غبار غم روی صدای لرزانش نشسته بود.
زندگی پرفرازونشیبی داشت. با شروع جنگ در سوریه، همسرش را از دست داده بود، دانشگاه را بعد از چند ترم تحصیل قطع و با دو پسرش به آلمان فرار کرده بود. دو پسری که به سن بلوغ رسیده بودند، گاهی با مادرشان کلنجار میرفتند و گاهی آرامش نسبی داشتند. گاهی کاکتوس بودند و گاهی پنبه.
مثل همیشه وارد دفترم که شد، بوی عطرش اتاق را پر کرد. روسری خاکستریرنگ نازک تابستانهای به سر داشت و با کفش ورزشیای که به پا داشت، چابک به روی صندلی نشست.
– هنرستان حرفهای قبلی که در کوچینگ با آن ارتباط داشتیم و جواب رد به من دادند، هنرستان دیگری را برایم پیشنهاد داد. باید مدارکم و درخواست برای دورۀ «دستیار اجتماعی» را برایشان بفرستم.
خوشحال شدم.
– چه همکاری خوبی بین هنرستانها! انگیزۀ بالای خودت هم بیتأثیر نبوده.
با اشتیاق گفت:
– ارتباطم با هنرستان قبلی قطع نشد. امروز هم به هنرستان جدید میروم تا خودم را معرفی کنم و مدارکم را تحویل بدهم. رزومهام را برایم چاپ میکنید؟ همان که پیش شما نوشته شد. در کامپیوترم پیدا نمیکنم.
از توی کیف دستیاش اصل مدارکش را بیرون آورد تا برایش کپی و در پوشهای بگذارم. همکار مراکشیام رزومهاش را از توی کامپیوتر پیدا کرد. روی متن درخواستش کار کردم و بالاخره پوشۀ مدارکی که باید تحویل میداد، کامل شد. در حین مرتبکردن مدارکش، توجهام به چند خط اول یکی از آنها جلب شد. نام مراجع، تاریخ تولد و نام مادر روی آن نوشته شده بود. از او پرسیدم:
– در سوریه فرمهای اداری را که پر میکنید، نام مادر در آن است؟
– بله. چون فرزند از شکم مادر بیرون آمده.
– در ایران نام پدر نوشته میشود.
رو به همکار مراکشیام کردم و پرسیدم:
– در مراکش چطور است؟ در فرمهای اداری، نام پدر قید میشود یا نام مادر ؟
همکارم با تعجب جواب داد:
– نام هیچکدام از آنها.